• جمعه 2 آذر 03


اشعار شهادت حضرت زهرا(س)،(اين روزها پائيز عمر مادرم بود)

2655
1

اين روزها پائيز عمر مادرم بود

باران اين پائيز چشمان ترم بود

 

از زخم تلخي ؛سينه اش مي سوخت اما

چادر نمازش سقف بالاي سرم بود

 

هستي ما غارت شد اما بين خانه

شمع وجود مادري اش گوهرم بود

 

زانو بغل كرده حسن يك كنج خانه

درچاه هاي شهر آه رهبرم بود

 

چيزي نمانده بعد مادر از وجودم

اين ذره مانده فقط خاكسترم بود

 

فضه كنار بستر او بود اما

زير سرش بالش دراين شبها پرم بود

 

هرشب بجاي چشم،دستم خواب مي رفت

بر روي پيشانيش دست ديگرم بود

 

آنقدر شستم جامه هاي خوني اش را

تنها اميدم گفتن يك دخترم بود

 

مأمور بودم كربلا باشم و گرنه

با مادرم ديروز روز آخرم بود

 

مي سوختم مي ريختم اشك از دوديده

بر مادر مظلومه اي كه بي حرم بود

 

مهدی نظری

  • شنبه
  • 3
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:37
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران