مادر من مادر باران بود و ...
زندگیش معنی قرآن بود و ...
تا که قدم از قدمش بر می داشت
خانه شبیه یک گلستان بود و ...
قبل دعا برای ما فرزندان
به فکر همسایه و مهمان بود و ...
موی تو را شانه که می زد شبها
چهره ی او همیشه خندان بود و ...
تا که شبی بین گلستان دیدم
آتشی از کینه فروزان بود و ...
بیت جگرگوشه ی خاتم دیگر
شبیه خانه های ویران بود و ...
کم کم از این روضه گذر کن شاعر
شاهد ما حضرت یزدان بود و ...
مادر ما رفت و پدر تنها شد
محرم او چاه و بیابان بود و ...
امید ما بعد فراغ مادر
همیشه دلداری سلمان بود و ...
صدای اشک بی صدای زینب
در دل آن شام غریبان بود و ...
شمیم یاس و حس باران آن شب
شبیه قبر لاله پنهان بود و ...
پس همگی به زیر لب می خواندیم
مادر ما مادر باران بود و ..
حمیدرضا جوادزاده
- شنبه
- 3
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:43
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه