مبهوت مانده فلسفه از اين کمال ها
ازلطف او گرفته زبان ها مجال ها
يک لحظه مصطفی و همان لحظه مرتضاست
يک جا ظهورکرده جمال و جلال ها
از بوسه بوسه های پيمبر به دستهاش
هردو رسيده اند به اوج کمال ها
با يک خطابه ، کار نبی گونه کرد وگفت
تنها علی است مرز حرام و حلال ها
سکان عرش و رشته خلقت به دست اوست
ترسی نداشت در دل خود از جدال ها
... نفرين اگر نکرد به امر امام بود
او فاطمه است، مظهر اين امتثال ها
آن روز اگر بلال اذان شکسته خواند
امروز روی مأذنه ها ما بلال ها . . .
. . . با روضه می کشيم وسط پای کوچه را
بعد از گذشت اين همه از عمر سال ها
آتش کجا و معجر ريحانه بهشت ...!؟
ماندند زير بار هزاران سئوال ها
يک جمله عمق جان مرا واژه واژه سوخت
آخـر چگـونه پـرزده با اينــکه بال هـا. . . .
یاسر حوتی
- شنبه
- 3
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:57
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه