مثل هرروز، روز خانه ما
با قنوت تو میشود آغاز
بعد آغوش میگشایی و ما
به هوای بهشت در پرواز
**
جدّمان گفته بود بوی بهشت
از پَر چادرت گرفته وجود
راست میگفت، صبحها پیداست
که بهشت برین نگاه تو بود
**
دل مظلوم حضرت مولا
شور میزد در این مدینه تو
یادمان هست جدّمان احمد
بوسه میزد به دست و سینه تو
**
مثل هر روز زندگی جاری است
تو و دستان نازک و دستاس
با سرانگشت خود بیا و شانه بزن
به سر دختران پراحساس
**
ناگهان در سکوت خانه ما
با صدای مهیبِ دقُ الباب
به خودم آمدم ... و ترسیدم ...
مادرم رفت سمت در بیتاب
**
کیست آن سوی در ... نمیداند
خانه مرتضی است این خانه
با غلاف غضب که میکوبد؟
بر شکوه و جلال کاشانه
**
نعره میزد که تازیانه کجاست؟
مادرم پشت در سپر شده بود
آتش از خانهمان زبانه گرفت
باز هم مادرم پدر شده بود
**
ناگهان لحظه در سکوت شکست
چشمها را به سمت ماه کشید
میخ آتش گرفته و پهلو
رنگ مادر پرید و آه کشید
**
فضه! آغوش درد را بگشا
رفت انگار مادرم از دست
فضه!... آرامتر ... تو را به خدا
به گمانم که پهلویش بشکست
**
کاش آتش گرفته بود تنم
تا نمیدیدم ماجرای تو را
ریسمان بر دو دست بابا بود
تازه میفهمم دردهای تو را
**
مثل هر روز نیست امروزم
تا همیشه پُر است از هجران
با دو دستش قنوت ... نه یک دست
آه در بازویش نمانده توان
**
رنگ توفان گرفت بغض پدر
اشک میآمد از دو چشم ترم
تا کبودی صورتت را دید
رو گرفتی دوباره از پدرم
**
گفته بودی که داغ تو تلخ است
قصهام هرم و دود دارد و من
مخزنالعشق فاطمه انگار
داغهای کبود دارد و من
**
عطر چادر نماز مادر من
بوی پس کوچههای بارانی است
این نماز نشستهات مادر
چقدر بیقرار توفانی است
**
آستین در دهان گرفتهام و
گریههایم امان نمیدهد امشب
بعد این چند سال میفهمم
که چرا زود پیر شد زینب
**
ارث بردم من از تو داغت را
کربلا انتهای کوچه توست
آه آتش گرفته پهلویم
روی نی کربلای کوچه توست
**
کربلا داغها مکرر شد
آمدم کربلا شهید شدم
روی نیزه بلند میگویم
پیش داغ تو رو سپید شدم
حامد حجتی
- شنبه
- 3
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:34
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه