در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو ذره پروری رسم است
حرم نداری و وقتی نمی شود بپرم
شکسته بال شدن چون کبوتری رسم است
سلام دادن ما بر قد شکسته ی تو
در این حسینیه ها پای هر دری رسم است
شبیه گریه ی تو گریه های مادرها
زداغ کوچه فقط زیر روسری رسم است
ز چشم زخمی خود کار میکشی بانو
حسین و گریه بر او روز آخری رسم است
مرا ز کوچه به گودال نیزه ها بردی
گریز روضه زدن جای دیگری رسم است
شکست پهلوی مردی میان یک گودال
که سهم بردن از ارث مادری رسم است
شاعر : محسن حنیفی
- یکشنبه
- 4
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:5
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
محسن حنیفی
ارسال دیدگاه