هرچند بی تو دیدم... دوران پیریم را
از یاد بردم اما... با تو اسیریم را...
چشمی که خون گرفته مژگان خاکی اش را
واکن که سیر بینی... سیمای پیریم را...
از هر طرف که رفتم... زخمی به پبکرم خورد
ای وای اگر ببینی پای کویریم را
با تار تازیانه... با پود کعبِ نی ها
بر پیکرم تنیدند... فرش حصیریم را...
من را ببخش اگر باز... لکنت زبان گرفتم
بابا شکسته دستی... دندان شیریم را
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه