• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت رقیه(پهلوانش را نگاهی کرد قدری جان گرفت)

1135

 پهلوانش را نگاهی کرد قدری جان گرفت
رفت بالای سر ماه حرم قرآن گرفت
غصه می نوشید از لب های گلدان ها ولی
تا عمو را دید ...دیگر غصه اش پایان گرفت
آب ...بابا...مشق هایش را عمو بوسید و رفت
دفتر پیشانیش بوی گل و ریحان گرفت
رفت اما...برنگشت آخر... نفهمید او چه شد ؟؟!!
تیر بر چشم عمو می خورد یا طوفان گرفت
با خودش می گفت حتما خواب میبیند ولی
گریه های عمه اش را دید اطمینان گرفت...
نیمه شب ... بغضش شکست و چشم خود را باز کرد
یک نفر با تشت آمد ناگهان باران گرفت
 

  • دوشنبه
  • 5
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 6:32
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران