درون دشت شقایق قناریم بابا
نظر نما تو بر این بی قراریم بابا
حکایتی است فراق و ندیدن یوسف
شبانه روز در این سوگواریم بابا
خوش آمدی به سر سفره ی یتیمانه
خجا لتم به برت از نداریم بابا
رمق نبود که جارو زنم در این ویران
ببخش برمن این خانه داریم بابا
تمام دخترکان محله ی شامی
زدند خنده بر این اشک و زاریم بابا
خدا گواه ، عمه گواه ، این خرابه هم شاهد
ز دست زجر حرامی فراریم بابا
ز بس که موی مرا کشیده بی تابم
ببوس زخم سر لاله کاریم بابا
به جان عمه ی مظلومه ام نمی مانم
بیا ببین که منم جز این یتیمانم
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه