بیا ای سر به ویران با من ویران نشین سر کن
بُزرگی کن شبی را سر در این کلبة محقر کن
ستاره هر چه باشد می فزاید جلوة مه را
بتاب ای ماه و دامان من امشب پُر ز اختر کن
اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نیست
نظر ای باغبان بر غنچة نشکفته پرپر کن
اگر چه پای تو بر دیدة گل ها بود، اما
بیا ویرانه یی را هم به بوی خود معطر کن
زبان را نیست نیرویی که گویم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تَشّکُر جای دختر کن
نه جای تو، نه جای عمه، نه جای من است اینجا
مرا هَمره بِبَر زین جا و، همبازی اصغر کن
شاعر:علی انسانی
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه