• جمعه 14 اردیبهشت 03


شعر نوحه حضرت رقیه(امشب خرابـه‌ام شد چراغانی)

1486

 امشب خرابـه‌ام شد چراغانی
جان به کف دارم از بهر قربانی
جان شیرینم در برم آمد سایه بابا بر سرم آمد
آه و واویلا آه و واویلا
****
شامیان شامیان من پدر دارم
رأس خونین او را به بر دارم
آمدی بابا چشم ما روشن گشته ویرانه از رخت گلشن
آه و واویلا آه و واویلا
****
اشک چشمم کند مجلس‌آرائی
تـا کنـم از مهمـانم پــذیرائی
زلف خونینم فرش ویرانه رأس‌اوشمع ومن چوپروانه
آه و واویلا آه و واویلا
****
ای پـدر دیـده بگشا تکلّم کن
بر روی دخترت یک تبسم کن
ای سر پاکت هست و بود من بوسه زن بر روی کبود من
آه و واویلا آه و واویلا
****
اي فداي رخ بهتر از ماهت
یا بمان یا مرا بر به همراهت
رأس پاکت را در بغل گیرم با تو می‌آیم، بی‌تو می‌میرم
آه و واویلا آه و واویلا
****
گـر چـه بابا ز هجر تو دلخونم
تـا قیـامت مـن از عمه ممنونم
پیش رویم خود را سپر می‌کرد هر دم از من دفع خطر می‌کرد
آه و واویلا آه و واویلا
****
من برای تو اشکم بوَد جاری
عمـه بـر من نماید عزاداری
در این خرابه می‌میرم امشب می‌کنـد دفنم نيمه‌شب زینب
آه و واویلا آه و واویلا
****
صـورت نیـلی‌ام را ببیـن بـابـا
گشته چون صورت مادرت زهرا
سیلی از دست قاتلت خوردم ای پدر ارث از مادرت بردم
آه و واویلا آه و واویلا
شاعر:غلامرضا سازگار

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:3
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران