• دوشنبه 3 دی 03


شعر نوحه حضرت رقیه(دل شب آمده ز ره مهمان من)

1816
1

دل شب آمده ز ره مهمان من
نشسته ميهمان روي دامان من
به گيسويش اسـيرم
ز رويش بوسه گيرم
کنـارش مـن بميرم
پدر جانم پدر     پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
گـل ياست پـدر شـده نيلوفري
گمانم ناز من تو امشب مي خري
منم در اشگ و ناله
منم دلخون چو لاله
منم پير سـه ساله
پدر جانم پدر     پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
چرا لبهاي تو شده چون ارغوان
بگيرم بوسه من ز جاي خيزران
بقـربـان سـر تو
بگـو کـو پيکـر تو
چه شد انگشتر تو
پدر جانم پدر     پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
به زانويم دگر نمي باشد رمق
نشسته آمدم کنـار ايـن طبق
تو با چشمان خونبار
ببين دراين شب تار
 بود دستم به ديوار
پدر جانم پدر     پدر جانم پدر
* * * * * * * * * *
ببيني گـر مرا به چشمان ترت
پدرجان مي کني تو ياد مادرت
ببين اي نور ديده
به مثل آن شهيده
بود قـدم خميده
پدر جانم پدر     پدر جانم پدر
شاعر:سید محسن حسینی

  • سه شنبه
  • 6
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران