مادر نشسته، سیر تماشایشان کند
هنگام رفتن است، مهیّایشان کند
عون است یا محمّد ؟ فرقی نمیکند
در اشکهای بدرقه، پیدایشان کند
این سهم زینب است ، دو توفان ، دو گردباد
لبتشنهاند، راهی دریایشان کند
او یک زن است و عاطفه دارد، عجیب نیست
سیراب بوسه، قامت رعنایشان کند
آنها پُر از حرارت «لبیّک» گفتنند
باید سفر به خلوت شیدایشان کند
آرام، سرمه میکشد و شانه میزند
تا در کمند عشق، فریبایشان کند
بر شانه میزند که برو، سهم کوچکی است
باید نثار غربت مولایشان کند
- چهارشنبه
- 7
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه