وقتی گذشت پای من از حلقه ی رکاب
صحرا گرفت از گل پیراهنم گلاب
دریا برای پاره ی جان حسن گریست
وقتی شدم به گوشه ی مقتل چنان سراب
شوق عسل به سینه ی خرد و شکسته ام
می ریزد از تلاطم خمخانه ی شراب
از بسکه استخوان تنم آسیا شده
جاری شدم به پهنه ی صحرا شبیه آب
تو آمدی و درد یتیمی ز یاد رفت
چون باز می پری به هوایم چه با شتاب
مثل کبود شهر مدینه نگاه من
در زیر پای مردم این شهر گشته قاب
یدی به کارت آمدم آخر عمو حسین
می دیدم این نگاه تو را هر سحر به خواب
بخت یتیم نجمه دوباره سپید شد
زهرا مرا به روضه ی خود کرده انتخاب
شاعر:علی لشکری
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه