گفتی که سرنوشت همین ازقدیم بود
گفتی مرا نصیب بلایی عظیم بود
دست رکاب بر سر پایم نمی رسید
آن اسب هم مخالف جنگ یتیم بود
وقتی که روی دامن تو سر گذاشتم
دیدم تو را چقدر نگاهت رحیم بود
حتی حضور زودِ تو هم فایده هم نداشت
آن لحظه آمدی تو که حالم وخیم بود
از نعل و اسب و دشنه و شمشیر و سنگ وخاک
هر چیز در بلندیِ قدم سهیم بود
وقتی که بال بال زدم بین دست تو
زیبا ترین پریدن این یا کریم بود
شاعر:رضا جعفری
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه