ای عمو پاره پاره شد بدنم
زرهم گشته زخمهای تنم
منم آن یوسفی که گردیده
بــدنم پـارهتر ز پیـرهنم
یـزده سـال آرزو دارم
روی دست تو دست و پا بزنم
از دم تیغ دوست خوردم آب
که عسل جاری است از دهنم
عاشقم عاشقم عمو بگـذار
اسبهـا پـا نهنـد بر بدنم
بس كه خشكیده از عطش دهنم
نیست یـارای گفتنِ سخنم
آرزوی مـن از ازل این بود
که شود زخم و خاک و خون، کفنم
پدری کن بـر ایـن یتیم عمو
مـن عزیـز بـرادرت حسنم
شهد احلی مـن العسل خـوردم
به! چه زیباست دست و پا زدنم!
«میثم» از سوز دل بسوز به من
من گل برگ بـرگ در چـمنم
شاعر:غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه