• سه شنبه 18 اردیبهشت 03


شعر حضرت قاسم بن حسن(ع)(چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد)

1361

 چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد
همه گفت از ره تحسین: عجب وجهِ حسَن دارد!
رُخَش چون پرتو افکن شد در آن وادی، فلک گفتا:
خوشا حال زمین را، کو مَهی در پیرَهَن دارد!
لبش پژمرده، هم چون گل ز سوز تشنگی، امّا:
تو گویی چشمۀ کوثر دراین شیرین دهن دارد!
چو بلبل شور انگیزد در آوازِ رَجَز خوانی
به شوق نوگلی کو در میانِ آن چمن دارد!
کشیده تیغ خون‌افشان ز ابرو در صف هَیجا1
تو گویی ذوالفقار اندر کفِ خود، چون حَسَن دارد!
چنان آشوب افکند اندر آن صحرا ز خون‌ریزی
پس از حَیدَر، نه در خاطر، دگر، چرخ کهن دارد!
چه بی ‌انصاف بودی آن جفا جویان سنگین ‌دل!
چه جای نیزه و خنجر در آن سیمین بدن2 دارد؟!
زِ هَر سو لشکر عُدوان هجوم آوَرْد چون ظلمت
به صید شاهبازی، جمله گو: زاغ و زَغَن3، دارد!
فکندند از سَریرِ4 زین، سلیمان ‌وار آن شه را
بلی اندر کمین، دائم، سلیمان، اَهرِمَن دارد!
چو سَروِ قدِّ او، زینت، گلستانِ بلا را شد
بگفتا: تابِ سُمّ اسب، کِی همچون بدن دارد؟!
مرا دریاب یا عَمّا! ز روی مَرْحَمَت اکنون!
که مرغ روح، شوق دیدن بابَم حسن دارد!
خَموش ای (ناصرالدّین شه)! یقینم شد که هر زهری
به جام آل حَیدَر سازد این چرخ کهن دارد!
×××
شاعر:ناصر شاه قاجار

  • پنج شنبه
  • 8
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران