شعری سروده ام به بلندای کریلا
هر مصرعش حكایت شب های كربلا
من یادگار نسترن باغ کوثرم
غیر از غم حسین غمی نیست بر سرم
من آبرو برای یتیمان گرفته ام
شکر خدا اجازه میدان گرفته ام
خور شیدم ازکرانه زهرا دمیده است
حُسن حَسن میانه میدان رسیده است
از حسن رویم آبروی ماهتاب رفت
مژده که پا ی کوچک من تا رکاب رفت
شیرازه مفاصلم از هم گسسته شد
هر بند استخوان تن من شکسته شد
بنگر عمو مرا که در این حال محتضر
قدی کشیده ام که تو نشناسیم دگر
احلی من العسل شده احوال این یتیم
بنگر عمو شکسته شده بال این یتیم
لب تشنه تر ز تشنگیم کوثری نشد
پاشیده تر ز پیكر من پیکری نشد
من خاطرات سبز دیار مدینه ام
گل کرده جای سم ستوران به سینه ام
شاعر:علی اشتری
- پنج شنبه
- 8
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه