ای خاک تو چشم آسمانها
بانوی همیشۀ جهانها
اوج تو بلندتر ز امکان
عمر تو فزونتر از زمانها
جایی که پدر شود فدایت
زیبد که شود فدات جانها
با آنکه هماره از تو گویند
لالند به مدحتت زبانها
حقا که تویی فخر خداوند
برخلق زمین و آسمانها
سر تا به قدم همه خدایی
ای بندۀ برتر از گمانها
عطر نفست سرشت احمد
سر تا قدمی بهشت احمد
هر نبض تو یک پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن
خوی تو بود تمام توحید
روی تو بود تمام قرآن
فضه که کنیز توست عمری
بوده سخنش کلام قران
حرمت ز تو میگرفت احمد
آنگونه که احترام قرآن
سوگند به عمر کوته تو
از توست بلند، نام قرآن
از تربت مخفی تو خیزد
انوار علیالدوام قرآن
ای وسعت ملک حق مزارت
ماییـم همیشــه در کنارت
ما سائل و لطف توخدایی
کارت همهدم گرهگشایی
در حشر ز قد و قامت تو
پیداست جلال کبریایی
پیغامبری به روز محشر
بی مهر تو نیستش رهایی
این نیست عجب که در صف حشر
گر بر تو دهد خدا خدایی
چون پرده ز چهره برگرفتی
کردی به علی خدانمایی
رضوان که بهشت در ید اوست
دارد ز تو رتبۀ گدایی
ممدوحۀ قدر و کوثری تو
چون ذات خدا مطهری تو
ای حامل وحی همکلامت
ای سکه احمدی به نامت
هر جا که صدای پات آمد
برخاست نبی به احترامت
این نیست عجب اگر به محشر
خوانند پیمبران امامت
قدقامت انبیا بلند است
هنگام نماز با قیامت
از ما صلوات از خداوند
هر لحظه هزارها سلامت
پیش از همگان شراب کوثر
نوشند پیمبران ز جامت
یک خوشه ز خرمنت کرامت
یـک لالـه ز دامنـت امـامت
ای در تن خویش جان احمد
وی دست و دل و زبان احمد
هم کوکب دُرّی خدایی
هم اختر آسمان احمد
والله قسم چو وحی، زیباست
اوصاف تو با بیان احمد
از عطر تو ای بهشت گلها
لبریز بود روان احمد
بر ما ز کرم تو مادری کن
ای مادر دودمان احمد
در مصحف خویش نام ما را
بنویس قسم به جان احمد
سرمایــۀ مــا ولایـت توست
آن هم همه از عنایت توست
تو دست خدا در آستینی
تو رکن امیر مؤمنینی
تو مادر یازده امامی
تو دختر ختم مرسلینی
بانوی بزرگ آسمانها
امالملکوت در زمینی
هم مادرکل راستانی
هم رکن امام راستینی
تنها نه به ختم انبیا ام
والله قسم تو مام دینی
عیسی نگرد چو بر مقامت
پیش از مادر کند سلامت
غیر از تو بهشت مصطفی کیست
همتای ولی کبریا کیست
غیر از تو مدافع ولایت
در راه علی مرتضی کیست
یاری که به حفظ جان یارش
ششماهه خود کند فدا کیست
در راه خدا فتاده از پا
از دست علی گرهگشا کیست
غیر از تو کسی که تا دم مرگ
یک دم ز علی نشد جدا کیست
حـق نمــک علــی ادا شــد
هم غنچه و هم گلش فدا شد
آتش زدن در ولایت
در محضر کوثر ولایت
آثار غلاف تیغ دشمن
بر بازوی مادر ولایت
آوخ که ستمگران چه کردند
با روح مطهر ولایت
از ابر خسوف نیلگون شد
خورشید منور ولایت
ای اهل مدینه خون بگریید
بر غنچۀ پرپر ولایت
هم خانه توست قتلگاهت
هم قبر تو سنگر ولایت
هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفیات عیان است
ای جان به کف علی نهاده
قرآن به زیر پا فتاده
والله عدو به وقت حمله
بر قتل تو داشته اراده
بر بازوی تو مدال بسته
بر ماه رخت نشان نهاده
میخورد به پیکر پیمبر
هر ضربه که میشدی اعاده
اینگونه ستم به دخت احمد
هرگز نکند حلالزاده
میثم بنویس این روایت
زهـراست شهیدۀ ولایت
شاعر : حاج غلامرضا سازگار
- جمعه
- 9
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:32
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه