این که این قدر تماشا دارد
به رگش خون علی را دارد
مجتبی آمده تصویر شود
به حسن رفته؛ تماشا دارد
گیسوانی که زده شانه حسین
هر قدر دل ببرد جا دارد
سیزده بار زمین فهمیده
منّتی بر سر دنیا دارد
شاه در بدرقه اش آمده است
تا ببینند که بابا دارد
نیست پایش به رکاب از بس که
میل پرواز به بالا دارد
چشم بد دور به بازو بندش...
...ریشه ی چادر زهرا دارد
نوجوان است و دعایی بر لب
پشت او زینب کبری دارد
نوجوان است ولی وقت نبرد
پای هر ضربه اش امضا دارد
نوجوان است ولی از رجزش
از دمش صاعقه پروا دارد
رجزی خواند و همه فهمیدند
بعد از این معرکه آقا دارد
شکل رزمش چقدر پیچیده ست
شیوه حضرت سقّا دارد
قبضه ی تیغ که می چرخاند
آذرخشی ست که می سوزاند
شور در پهنه ی صحرا انداخت
موج بر سینه ی دریا انداخت
یک هماورد ندارد بس که
هیبتش لرزه به صحرا انداخت
باد تا بند نقابش وا کرد
پرده از محشر کبری انداخت
عاقبت ازرق شامی آمد
رو به قاسم نظری تا انداخت
چار فرزند به میدان آورد
دو طرف را به تقلّا انداخت
همه جا بود سکوتی سنگین
کربلا چشم به آنجا انداخت
دست پرورده عباس نظر...
...تا که بر قامت آنها انداخت
چار فرزند حرامی را با
ضربه ای یک به یک از پا انداخت
اولین چرخش تیغش از تن
سرشان را به ثریّا انداخت
نوبت ازرق شامی شد و باز
پیش آنها سر او را انداخت
همه را ضربه ی شصتش یادِ...
... ضربه ی کاری مولا انداخت
مجتبی باز به تکرار آمد
بانگ تکبیر علمدار آمد
حیف غم بود که معنا کردند
گرد او هلهله برپا کردند
تا که دیدند حریفش نشدند
دشتی از سنگ مهیا کردند
همه طوری به سرش ریخته اند
گوئیا گمشده پیدا کردند
گل سرخی به زمین باز شد و
ساقه را از دو سه جا تا کردند
استخوان های شکسته او را
چقدر خوش قد و بالا کردند
نیزه ها بر سر او زار زدند
تیغ ها را به تنش جا کردند
تا که دیدند عمو می آید
همگی خنده به لب وا کردند
نعل ها رد شده و ضرب زدند
تا مشبّک بدنش را کردند
مادرش آمده بالینش حیف
چقدر خوب مدارا کردند
مادرش آمد و با زخمی نو
باز خون بر دل زهرا کردند
کاکلش را ز دو سو چنگ زدند
وقت غارت شد و دعوا کردند
تا روی خاک کشیدن ها را
ایستادند و تماشا کردند
وای بر من چه خیالی دارند
نعل ها شکل هلالی دارند
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه