نه اهل حسابم
نه اهل کتاب
ولی فکر می کنم
اگر «فرات» آن روز
مسیرش را به سمت عطش شش ماهه ای تغییر می داد
امروز
آبشارهای جهان سر به زیر نبودند
امروز
رودها از دریا به کوه می زدند
من فکر می کنم
خیمه ی آسمان فرو نمی ریزد اگر
از ستون هایی است که دست های «عباس» اند
و باران چکه های مشکی است تیرخورده
احساس می کنم این جای شعر
حنجره ی شیعه درد می کند
دست هایم را بالا می برم
وقتی نوبت «زینب» می شود
وقتی به «حسین» می رسم
من
فقط می توانم سکوت کنم
شاعر:علیرضا شیرین
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه