حدیث عشق و غمت در همه متون جاری ست
همیشه نام تو در دفتر جنون جاری ست
زمانه سوگ تو را سرد کی تواند کرد؟
شرار ماتم تو در همه قرون جاری ست
برون نمی رود از سینه یاد تو هرگز
که حس داغ تو تازه ست و در درون جاری ست
ابهت تو چنان سست کرده دشمن را
که در سپاه ستم تا ابد سکون جاری ست
اگر چه لعل لبت چون کویر، خشکیده ست
ولی ز گوش و گلوی تو رود خون جاری ست
دو چشمه گشته روان، از سه شعبه ی یک تیر
ز چشم مادرت، آن سان که تا کنون جاری ست
به یک نگاه چه گفتی، که شد پدر مستت؟
ز چشم های خمارت مگر فسون جاری ست؟
ز روی دست پدر تا خدا کشیدی پر
و خون پاک تو تا عرش، واژگون جاری ست
چو سهم سایه ی تو بر سر زمین کم بود
ز دیدگان زمان خون دل فزون جاری ست
ضریح سبز اجابت دو دست کوچک توست
هر آنچه را که تو خواهی به "کاف و نون" جاری ست
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه