اي كه از هُرم ِ حَرَم آمده اي دست به دست
سرخوش از جام ِشهادت زده اي دست به دست
تيغ چشمت، زره ات ناله و فريادَت اشك
شرم دارد ز لبِ تشنه يِ تو ساقي و مشك
بچه شيري كه به ميدان زده اي با دلِ شير
يال و كوپال تو تحريك كُنَد جرأتِ تير
تا رباب از تو بگيرد لقبِ اُمّ شهيد
از تو و لذّتِ داماديِ تو دست كشيد
نقش ِ لب هايِ پُر از خونِ تو لبخند شده
پدر از ديدنِ اين صحنه نفس بند شده
مانده مبهوت كه بي سر شده يا سرداري
كه به يك پوست سري مانده به پيكر داري
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه