• سه شنبه 15 آبان 03


شعر حضرت علی اصغر(گوشه ی خیمه ای نشسته رباب)

1409
1

 گوشه ی خیمه ای نشسته رباب
دارد امّن یجیب می خواند
زنده می ماند اصغرش یا نه ؟
مانده در برزخی ، نمی داند
رفت چندی قدم زد و آمد
آمد و گوشه ای دوباره نشست
می شد از چشم های او فهمید
که به قول حسین دل گرم است
زیر لب های تشنه اش می گفت
با دلی پر ز حس یک مادر
یا که تشنه دوباره می آید
یا که سیراب می شود اصغر
باورش هم نمی شد اینگونه
پاسخ یک سوال را بدهند
لحظه ای فکر هم نمی کرد او
که سه شعبه به حنجرش بزنند
همه دیدند روی دست پدر
چه بلائی سر علی آمد
همه دیدند تیر حرمله را
همه دیدند دست و پا می زد
 کم کمک روی خاک می بارید
اشک سرخ فرشته های خدا
همه دیدند زیر بال عبا
پدری می بَرَد پرستو را
به گمانم که روی پیشانیش
عرق شرم را همه دیدند
عده ای بغضشان گلوگیر و
عدّه ای کف زدند و خندیدند
آمد آرام پشت یک خیمه
تا که قبری برای او بکند
مادر آمد دوباره یک بوسه
بر سپیدی حنجرش بزند
شاعر:وحید محمدی

  • شنبه
  • 10
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:27
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران