وقتی لبان کوچک تو بی جواب شد
مادر به جای آب ، ز شرم تو آب شد
بیهوده پا به سینه ی من میزنی مکوش
پیش لبان خشک تو دریا سراب شد
مثل همیشه بوسه زدم روی گونه ات
اما لبم ز تاول رویت کباب شد
وقتی عمود خیمه ی عباس را کشید
گفتم رباب : خیمه عمرت خراب شد
از چشمهای حرمله پیداست فکر چیست
مادر دعا نکرده ای و مستجاب شد
شاعر:حسن لطفی
- شنبه
- 10
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه