این ناله ی شکسته ی یک خسته مادرست
	بی شیر بودنم به خدا مرگ آورست
	آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل
	خجلت زده غریب و پریشان و مضطرست
	از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده
	رویت خضاب گشته ز خون کبوترست
	مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم
	من مادرم که سینه ی من مهد اصغرست
	یا که ببند چشم علی یا که صبر کن
	چشمش هنوز در پی بیچاره مادرست
	با من مگو که تیر به حلق علی زدند
	بر حنجرش نشانه ی تیزی خنجرست
	داغش عظیم اگر چه خودش شیر خواره بود
	این داغ سخت با همه غم ها برابرست
	شاعر:یوسف رحیمی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:16
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه