• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت علی اصغر(تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد)

1592

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد
با دو انگشت همین حنجره می شد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیفه خون نیست برین خاکه ستمگر برسد
دفن شد تا بدنش نعل نبیند
 اما دست یک نیزه بر آن حلق مطهر برسد
شعله ور می شود این داغ دوباره  وقتی
 شیر در سینه ی بی کودک مادر برسد
زیر خورشید، نشسته به خودش می گوید
 تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

  • یکشنبه
  • 11
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران