قنداقه رفت بالا، بالاتر از همیشه
دیدند مه درآمد، زیباتر از همیشه
این گرگ سنگ دل را، ای كاش ره بگیرند
زوزه كشان دویده، بـُـّراتر از همیشه
باران خون گرفته، پهنای كربلا را
صحرا به جوش آمد، دریا تر از همیشه
مثل عروسك خواب، آرام و بی صدا بود
بین عبای مردی، باباتر از همیشه
با قطره های خونش، بر آسمان نوشته
"جانم فدات بابا..! "خوانا تر از همیشه
حالا عروس زهرا، با افتخار میگفت
زینب! ببین شدم من زهراتر از همیشه
×××
وقتی به خاك میكرد یاقوت آخرش را
احساس كرد تنهاست، تنهاتر از همیشه
گنجی كه كرد پنهان، امروز آشكار است
در چشم های شیعه، پیداتر از همیشه
شاعر:یاسر حوتی
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه