ز خاک داغ بیابان مریز بر سر خویش
لباس سرخ علی را مگیر در بر خویش
رها کن این سبد گاهواره را بس کن
تو مانده ای و سراب علی اصغر خویش
عجیب عقده یک ضجه در دلت مانده
به روی نیزه که دیدی سر کبوتر خویش
علی تمام شد...تو بعد از این بگذار
وداع تلخ علی را میان باور خویش...
عروس فاطمه رویت کبود شد برگرد
بکش ز شعله سوزان به چهره معجر خویش
شاعر:علی آمره
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه