ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیانها
تا عطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزاد شد از قید زمانها و مکانها
میرفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریانها
مست تو فقط خیمه ی بی آب نبوده است
از دست تو مستند همه مرثیه خوانها
مشک تو که افتاد دل فاطمه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمانها
این گوشه عمو آب شد ، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آنها
ای هر چه امان نامه ببینید و بسوزید
این دست رد اوست بر این گونه امانها
شاعر : محمد رضا سلیمی
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه