من آب را وقتی فراهم کرده بودم
دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم
قبل از زمانی که بریزد آبرویم
نذرش همه دار و ندارم کرده بودم
آقا اگر در دستهایم بود شمشیر
من شرّشان را از سرت کم کرده بودم
دست مرا بستی تو با حرفت وگرنه...
حیوان صفتها را من آدم کرده بودم
فرصت اگر من داشتم با رخصت از تو
دنیای آنها را جهنم کرده بودم
چیز عجیبی نیست چشمم را دریدند
این صحنه را قبلاً مجسم کرده بودم
با ضربۀ گرزی سرم پاشید از هم
وقتی برای مشک سر خم کرده بودم
تیری سه شعبه زحمت من را هدر داد
با اینکه مشکی پُر فراهم کرده بودم
شاعر:محسن مهدوی
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه