• سه شنبه 15 آبان 03


شعر شهادت حضرت عباس(دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست)

1231
2

 دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!
هر دست او به گوشه‎ای افتاد و مرد را
حتی به دست دیگر خود دل نبست، دست
می‎گفت داغ خجلت این مشک پاره را
بر تن اگر که بود کنون، می‎شکست، دست
عمری به روی سینه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست
در کار عشق، عرض طلب، بی‎وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست
بی‎دست، خوش‎تر است شهید ره وفا
در عاشقی مگر که ز پا کمتر است، دست؟
در بزم عشق، محرم ساقی نمی‎شود
از هست و نیست تا نکشد می‎پرست، دست
دستی طلب که بال بهشتی شود تو را
آسان به راه عشق نیاید به دست، دست
سقای کربلایی و ساقی است، نام تو
تا آب هست و آینه باقی است نام تو
شاعر:محمد سعیدمیرزایی

  • چهارشنبه
  • 14
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 13:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران