اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود
اين مرد دل شكسته از غم تو پير ميشود
اي قطره هاي خون تو نمك كربلاي من
ميبينم اين زمين چگونه نمك گير ميشود
پيداست از نگاه زجر كه اي تكيه حرم
كابوس دخترم بدون تو تعبير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو هل من معين من
با سنگها و چوب و هلهله تفسير ميشود
تو فكر رفتني و بعد تو من نيز ميروم
اين دستهاي زينب است كه زنجير ميشود
عباس چشم دشمنان همه دنبال خيمه هاست
برخيز غيرت خدا به خدا دير ميشود
شاعر:محمد ناصری
- چهارشنبه
- 14
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه