بس که سوز تشنگی در کودکان افتاده است
اصغر شیرین زبانم از زبان افتاده است
کودک بی شیر را گهواره جنباندن چه سود
او نخوابد کز عطش آتش به جان افتاده است
بس که گردانَد زبان خشک را دور دهن
بر لب خشکیده اش داغی گران افتاده است
از کنار خیمه ها آید صدای آب آب
مشک خشک خالی از آب در میان افتاده است
از زبان ما نمی افتد عموجان نام تو
گرچه طفلان را، زبان هم از توان افتاده است
کن ثوابی با شتابی جرعه ی آبی بیار
ای ز نامت لرزه برجان یلان افتاده است
شاعر:سید رضا موید
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه