ز بس كه بردن هر تكه ات هنر شده است
كنار علقمه دعوا سر قمر شده است
خدا كند كه به صورت ز زين زمين نخوري
كه تير ِ مانده به چشم ِ تو دردسر شده است
مكش چنين به زمين پا برادرت آخر
كنار پيكر تو دست بر كمر شده است
تعادل تو به هم ريخت از عمود كه من
تعادل قدمم از كفم به در شده است
جگر نداشتم از بعد اكبرم حالا
تمام دور و برم لخته ي جگر شده است
خداروشكر كه زينب نيامده تا كه
ببيند آن قد و بالا چه مختصر شده است
هزار اشاره يِ انگشت آمده سويِ
قدِ غريبتريني كه مختصر شده است
تورا به جان رقيه بلند شو برويم
عدو سويِ حرمَ الله حمله ور شده است
تمام كرب و بلا سوخت تا چنين گفتي
حسين پهلويِ مادر شكسته تر شده است
ز شرم، پيكر من را رها كن و بگذر
چقدر مادرمان غيرتي سپر شده است
نخواستم كه دگر نيزه را ببوسي با
لبي كه از تريِ مشكِ آب تَر شده است
شاعر:حبیب نیازی
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه