مشک من،تابه حرم چند قدم مانده نریز
خاکی از شرمندگی بر دل درمانده نریز
من دو دستم را به پایت ریختم،طاقت بیار
چون صدای گریه طفلان تو را خوانده نریز
مرد و قولش ، این من و نیزه و شمشیر و سنان
حرمله گر چه سه شعبه سمت ما رانده نریز
العطش گفتن طفلان ،نفسم را برده است
تو دگر آتش بر این سینه رنجانده نریز
ذکر لالایی تو کار شب و روز رباب
کودکش را با مشقت،تازه خوابانده نریز
شاعر:قاسم افرند
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه