• پنج شنبه 13 اردیبهشت 03


شعر حضرت عباس(از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست)

1135

 از آب دگر بر لب دختر سخنی نیست
بعد از تو در این معرکه بر من وطنی نیست
از ناز دو چشمان تو خواندم که برادر
در رفتن مهتاب دگر آمدنی نیست
یک لحظه شنیدم که صدای تو عوض شد
در آینه ي چهره نمایت دهنی نیست
رحمت به همان گرگ بیابانی صحرا
بر پیکر کوچک شده ات پیروهنی نیست
تکرار شده واقعه ي اکبر لیلا
وقتی که از آن قامت رعنا بدنی نیست
آن کهنه عبا شد کفن اکبر صد چاک
شرمنده که در سور و بساطم کفنی نیست
ماندم چه کنم وای خدایا تو کمک کن
انگار معمای تنش حل شدنی نیست

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 15:3
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران