چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباس
	نگران بر لب دریا،که نیامد عباس
	اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخ
	خسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس
	کودکان منتظر او که مگر برگردد
	آه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟!
	بانگی از دور که در حنجره زخمی دارد
	می کند فاش سخن را: که نیامد عباس
	کودکی از دل خیمه، به پدر می گوید:
	تو ندیدیش؟ بگو،یا که نیامد عباس! 
- پنج شنبه
 - 15
 - فروردین
 - 1392
 - ساعت
 - 16:16
 - نوشته شده توسط
 - یحیی
 

                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
رضا غلامی