• سه شنبه 15 آبان 03


شعر حضرت عباس(شد وقت آنکه در غم شه نوحه سر کنم)

1536
1

 شد وقت آنکه در غم شه نوحه سر کنم
از سوز ِآهِ خویش، جهان پرشرر کنم
اندر مصیبت شه دنیا و دین حسین
فریاد و ناله، آه و فغان بیشتر کنم
چون شاه دید پیکر عباس روی خاک
گفت: ای خدا! چه چاره از این غم دگر کنم؟
من یک تن ِغریبم و دشمن ز حدّ فزون
آخر چه چاره با سپه بد سِیَر کنم؟
باشد سکینه تشنه و در انتظار آب
چون رو کنم به خیمه و او را خبر کنم؟
خوش گفت آن که گفت چنین این زبان حال
آن را بگویم و غم دل تازه تر کنم:
از من دو دست بر كمر و از تو بر زمين
دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم
قامت ز من شكسته و از تو به روي خاك
كو قامتي كه خواهر خود را خبر كنم
عباس خوش بخواب شدي راحت از جهان
اما بگو چه چاره من ِخون جگر كنم
بس کن تو "منزوی" که دگر نیست طاقتی
خوش آن که زین معامله صرف نظر کنم
شاعر:شیخ عباس طهرانی منزوی

  • پنج شنبه
  • 15
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 16:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران