از چشمه سارت آبرو پرکرد موسی
عیسی رکابت را گرفت و رفت بالا
پشت زمین خوابید و سقف آسمان ریخت
وقتی ستون عمر تو افتاد از پا
بو صفحه پیشانی خیمه نشست
چین و چروک واضحی از داغ سقا
آب حیات بچهها خشکیده برگرد
تیغی بیاور قطع کن دست عطش را
دارد گلوی بغضها را می فشارد
داغ صدای خشکه طفل مادر ما
بی تو لباس علقمه پوسید بر تن
برگشت از نهر لبت شرمنده اما
دیدم عمودی روضه بالای سر خواند
از چشم خیس تیرها می ریخت، دریا
پای ضریح دستهایت زار می زد
در مجلس ترحیم آب مشک، زهرا
شاعر:روح الله عیوضی
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه