به گونهی ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانهی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
شام غریبان
سکوت
سنگین و پرهیاهو
صف میآراست
گلوی شورشی تو
_ در خط مقدم فریاد
بر یال ذوالجناح باد
دستی دوباره میکشید
و زیر تابش خورشید
آه از نهاد علقمه برمیخاست!
***
سکوت
سنگین و پرهیاهو
درهم میشکست
گلوی شورشی تو
بر یال ذوالجناح باد
شتک میزد
علقمه _سرخ و سیراب
در زیر زانوان تو میغلتید
و خورشید
بر کوهان کوههای برهنه
به اسارت میرفت.
شاعر:مرحوم سید حسن حسینی
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه