• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت عباس(هرکجا مصرعی از مشک و علم می آید)

1879
1

هرکجا مصرعی از مشک و علم می آید
مصرع بعدی آن قافیه کم می آید
خاک و خون خورده ی آوار بلاییم امیر
خاک بر سر شده ی عشق شماییم امیر
آرزوی همه مان کرب و بلا نیست که هست
سردر چادرمان نام شما نیست که هست
در پی بوسه بر آن دست قلم آمده ایم
پسر فاطمه از جمعه ی بم آمده ایم
کوره ای از جگر زخم و تنوری آهیم
همه چادر زده در غربت اردوگاهیم
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گرتو بیداد کنی شرط مروت نبود
خیمه داریم ولی آب نبسته است کسی
دل دختر بچه ای را نشکسته است کسی
خنده بر غربت چشم پر اشکی نزدیم
آب کم بود ولی تیر به مشکی نزدیم
باز هم دست خودم نیست و شاعر شده ام
جاده و اسب مهیاست مسافر شده ام
قسمت این بود که آن زلف پریشان نشود
تاول تف زده بر حنجره عریان نشود
خشت خشت غزلی نیست که در تاسوعا
گسل نام شما باشد و ویران نشود
می روم قافیه ها شعله بر این خانه زدند
شمعها خنجری از پشت به پروانه زدند
گفتن از چشم شما کار زما بهتر هاست
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند


 

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 12:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران