با دو بازو گفت تا در تناید
شاخ سرو، شاخ شمشاد من اید
لیك باید از دم تیغ خسان
شاخه ى مرجان شوید و ارغوان
تا نپردازید از حالى به حال
كى مهیا مى شود سیر كمال
پیش تیر دشمن بیدادگر
سینه را گفتا شوى باید سپر
تا از این حالت كه دارى در جدال
تیر اعدایت دهد تغییر حال
سعى كن تا در ره سلطان دین
چاك چاك افتى ز جور مشركین
چشم را فرمود دارم از تو چشم
تا ز پیكان عدو نایى به خشم
گر چه بندد تیر راه دیدنت
حق چنین خواهد به خون غلتیدنت
با دو زانو گفت باید ناگزیر
بركشید از دیده ى من نوك تیر
تا چو شه آید به بالین سرم
دیده اى باشد كه رویش بنگرم
ورنه گر ماند فرو تیرم به عین
كى توانم دید رخسار حسین
با زبان گفت اى سخن گستر زبان
من چو افتادم حسینم را بخوان
تا دم آخر مگر بینم رخش
توشه بردارم ز روى فرّخش
باش اندر نزد آن شاه زَمَن
ترجمان حال احساسات من
گر نبودم طاقت برخاستن
خواه از او عذر جسارتهاى من
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه