در برت اِستاد موسى با عصا
از دمت بیمار عیسى مى شود
گر بگیرى لحظه اى از رخ نقاب
یوسف از شوقت زلیخا مى شود
چون تو را بابالحوائج خوانده اند
هر گره با نام تو وا مى شود
حك شده بر نخل ها با خون تو
علقمه میقات زهرا مى شود
اى پناه ما سوى از بعد تو
تكیه گاه عالمى تا مى شود
اى به تو چشم امید عالمین
سیدى یا كاشف الكرب الحسین
باز روى دستهاى بوتراب
آفتاب آمد دلیل آفتاب
با تپشهاى دل زهرائیت
عشق را انداختى در التهاب
اى دل زینب به سیماى تو خوش
ذكر لبهاى رقیه وقت خواب
اى امید خیمه هاى سوخته
اى تمام آرزوهاى رباب
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:0
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه