هزار بار اگر افتد به خاك پای تو دستم
هنوز از تو و از هدیه كمم خجل هستم
چنان به عشق تو گشتم اسیر، یوسف زهرا
كه مشتبه شده برخلق من حسین پرستم
به ساقی و می و جام و بهشت و حور چه حاجت
كه من زصبح ولادت به یاد چشم تو مستم
ببخش گر كه برادر زدم صدات برادر
تو نجل فاطمه من تا ابد غلام تو هستم
به شوق آنكه بریزم به پات تقد جوانی
ز كودكی دل خود را به تار زلف تو بستم
دو دست گشت جدا از تن و جدا نشد از تو
سرم شكست ولی عهد خویش را نشكستم
تمام عمر جز ین كه نیست تاب قیامم
تو تا اجازه ندادی به محضرت ننشستم
به پای عشق تو یك لحظه از دو دست گذشتم
علی به یاد همین بوسه داد به دستم
در آب رفتن و عطشان ز بحر آب گذشتن
به عهد نامه چنین ثبت بود روز الستم
گرفته ام همه جا لحظه لحلظه دست تو (میثم)
اگر تو رشته گسستی من از كرم نگسستم
شاعر:غلامرضا سازگار
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:23
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه