سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پرس از چه ز سقا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دست خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و، قد بر دو نان دو تا نکرد
جز لحظه ای که مشک به دندان گرفته بود
در عمر خویش خنده ی دندان نما کرد
دندان کند، چو گره وا نشد چرا
دندان او هم آن گره ی بسته وا نکرد
معراج او را به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حق سجود عشق، چو او کس ادا نکرد
شاعر:علی انسانی
- شنبه
- 17
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه