• دوشنبه 3 دی 03


شعر مدح و شهادت حضرت عباس(کیست این آبشار عاشورا)

6827
49

کیست این آبشار عاشورا
کیست این تکسوار بی همتا
سبزی خیمه های آل حسین
سرخی آسمان عاشورا
روی بازوی او مدد حیدر
ناله های شبانه اش زهرا
تا که او هست کودکان در خواب
مادران گرم گفتن لالا
علمی سربلند در دستی
مشک در دست دیگر دریا
هر که تشویش در دلش دارد
می رود سمت خیمه ی سقا
تا که او هست می توان بشنید
خنده های رباب و اصغر را
هیچ چشمی ندیده تا او هست
سایه ی دختران نو پا را
هیچ چشمی ندیده تا او هست
قد و بالای زینب کبری
نذر اسفند می کند ملک
چشم زخمی نگیردش حتی
کودکان روی دامنش هر روز
گرم بازی و ناز در اینجا
لحظه ای بی عمو خدا نکند
بی عمو یک کلام واویلا
کیست او مرد تند باد حسین
اوست تفسیر ان یکاد حسین
***
این صدای خروش تکبیر است
لحظه های حضور یک شیر است
در خیال شکار آمده است
مثل یک رعد مثل یک تیر است
لرزه افتاده بر ستون زمین
دیدنش هم عجب نفس گیر است
علمش را به دشت می کوبد
نوبت تند باد شمشیر است
نفس صد سپاه بند آمد
هر گلو اسیر زنجیر است
لحظه ای روی پا نمی ماند
هر که حتی ز عمر خود سیر است
آی لشکر فقط فرار کنید
ناله ی دشمن زمینگیر است
آمده شیر بی مثال علی
گرهی زد به دستمال علی
***
آسمان را دوباره حیران کرد
دشت را یک نفس پریشان کرد
یک نگاهش برای یک لشکر
خاک بر چشم گوی و میدان کرد
چشم بد دور از قیامت او
مثل حیدر به رزم جولان کرد
گرهی زد میان ابرویش
زهره ها را درید و طوفان کرد
تیغ را در میان انگشتش
اندکی چرخ داد و رقصان کرد
نعره ای زد که مرد آمده است
جنگ را مکتب دبستان کرد
خانمان همه به ویرانی است
تازه هنگامه ی رجز خوانی است
***
تیغ را لحظه ای که می چرخاند
آسمان را به خاک می چسباند
چشم تا که کار می کند اینجا
دست و پا را به سینه می پیچاند
تپش قلب آب می آمد
گیسوی مشک را که می افشاند
ذولفقاری که بین پنجه اوست
کوه را با اشاره می سوزاند
هیبت چشم او همان اول
جنگ را بین دشت می خواباند
هر که سر داشت بی سر آمده است
همه گفتند حیدر آمده است
***
افق این نگاه را بنگر
چشم های سیاه را بنگر
شمس را شمع کرد و پنهان کرد
نیم روز است و ماه را بنگر
همه ی کودکان را بنگر
یک حرم یک سپاه را بنگر
مادری آمد و اشاره نمود
کودک بی گناه را بنگر
کودکی دید روی دامانش
اشک زد حلقه گرد چشمانش
مشک را تا گرفت بر دوشش
نهر شد چون همیشه مدهوشش
می زد آب موج او تشنه
خنده ای بر لبان خاموشش
اسب را سمت خیمه ها هی کرد
دل غمگین خیمه در جوشش
وای تیغی رسید بر دستش
مشک را برد بین آغوشش
تیر ها می رسید از هر سو
پیکرش را نمود گلپوشش
گفت دیدی که آبرویم رفت
تا صدایی رسید بر گوشش
چشم وا کرد دید از مشکش
آبرویش چکید از مشکش
×××
به دلش تیر غصه ها می خورد
شعله بر جان کربلا می خورد
چشم خود بست و دید لب تشنه
کودکی را که دست و پا می زد
مادری در کنار گهواره
ساقی خیمه را صدا می زد
دید دنبال گوشواره کسی
ضرب سیلی به بچه ها می زد
از دل حلقه ای نگین افتاد
گل ام البنین زمین افتاد
مداح:حاج محمود کریمی

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



زهره قلی پور

کسیت ابشارکربلا
کیست ابشارکربلا

پنج شنبه 19 دی 1398ساعت : 09:21

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران