بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت
تنها به روی سینه صحرا نبینمت
امشب بیا که بوسه زنم برگلوی تو
شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت
می ترسم از نگاه به گودال آن طرف
دارم دعا به زیر لب آن جا نبینمت
غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد
من نذرکردهام که به نیها نبینمت
امشب برای من تو دعاکن که شام بعد
بی سر به روی دامن زهرا ببینمت
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه