شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
صدای ناله زینب ز نینوا آید
صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
برای دفعه آخر چه با صفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید
هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
امان زلحظه فرداکه پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنور یار نرفته، چنین پریشان است
چه میکند که سر او به نیزهها آید
شاعر:جواد حیدری
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه