زمستون رفت وباز اومد بهارون
	بهارون اومد و بارید بارون
	ولی بازم گل نرگس نیومد
	زاشک چشم مو پرگشت مارون
	×××
	زمستون رفت و دل درحسرت و آه
	سوار ِسُرخنـُم هم نامد از راه
	همی دونم که مُو درخواب نازُم
	و  می آیه ز ِدر یک روز ناگاه
	×××
	بهاراومد ولی افسرده این دل
	دهدسرناله ها محفل به محفل
	که کی بوی گل نرگس بیایه
	کند درچشم مااون خوب منزل
	
	 
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:20
- نوشته شده توسط
- یحیی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه