نیمه شب گرد سپیدی بر خضاب افتاده است
کوه غم برشانه های بو تراب افتاده است
شاخه های یاس دارد بر زمین می افتدو..
در میان غنچه هایش اضطراب افتاده است
زخم وپهلو ...میخ وسینه...خون وبازوی کبود
بر دو دستش زخم سنگ آسیاب افتاده است
بافه ی موهای دختر بین دستانش رهاست
چشمهای بی فروغش رو به خواب افتاده است
آیه آیه سوره سوره نور می آید به گوش
جبرئیل از عرش دنبال جواب افتاده است
از ندامت میخ سر کوبیده بر دیوار ودر
بر تن وجدانش انگاری عذاب افتاده است
یاس دیگر بر زمین افتاده...، بین کوچه ها
بوی نرگس می وزد عطر گلاب افتاده است
شاعر:ساجده سجادپور
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه